یه پست یهویی
دلم خیلی گرفته مامانی تنهام
بابات از صبح رفته ددر یه زنگ هم نزده احوال ما رو بپرسه
اینقدر دلم گرفته بود که داشتم تو نت میچرخیدم و مطالب تنهایی و دلتنگی میخوندم
یه دفعه................
یه اتفاق مهم رخ داد.............
همین جور که داشتم میخوندم دستم هم رو شکمم بود که یهو یه چیزی به شکمم لگد زد
میدونی این لگد یعنی چی؟
یعنی من دیگه تنها نیستم تو لحظه هایی که بابات نیست من عمرا احساس تنهایی کنم اخه مگه ادم با این تکون های تو میتونه تنها باشه؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی