و اینک ماه اخر......
سلام دختر نازم
بالاخره ماه اخر رسید و من به اصطلاح پا به ماه شدم
این روزها حرکتت هات فرق کرده الان بیشتر خودتو یه جا جمع میکنی و کمتر لگد میزنی
اخه دیگه حسابی جات تنگه مامانی
از روزی که وارد ماه نه شدم یه کمی درد دارم و همش بیحالم فشارم هم که خیلی افت کرده
خواب شبم مختل شده و حسابی احساس سنگینی میکنم
خلاصه اینکه کم کم دارم مادر میشم
دیگه اینکه این روزها حسابی مشغول خرید کردن واسه تو گل دختریم و منم مشغول چیدن اتاقت
نمیدونم کی به دنیا میایی اما اینو میدونم که با تمام سختی هایی که دارم یه زمانی دلم برای این روزا تنگ میشه
برای به سختی خواب رفتن ها
برای لگد های محکمت
برای سکسکه های نازت
برای این هیکل بد شکل خودم
برای دنیا دو نفریمون
هنوز باور نمیکنم مادر شدم انگار همه چیز برام مثه خوابه
از یه طرف دوست دارم هر چه زودتر بیایی تو بغلم
از طرفی هم از به دنیا اومدنت میترسم
میترسم نتونم مادر خوبی باشم و از عهده این مسولیت سنگین بر نیام و از خیلی چیزای دیگه...
ولی با همه ی این حرف ها دلتنگ دیدارتم
دلتنگ اون لحظه که درد هام شروع میشه و نوید اومدنته
دلتنگ لحظه ای که تو رو میزارن روی سینه ام و من برا اولین بار میبینمت
دلتنگم.....