چهل روزگیت
بالاخره چهل روزه شدی خانومم
حالا بزار برات بگم از اندر احوالات این چهل روز:
روی هم رفته دختر خوبی هستی و خیلی اذیت نمیکنی تو کل این چهل روز فقط یه شب سر جیغ و گریه افتادی
خوابت هم از روز اول تقریبا منظم بود و شب زنده داری کم داشتیم
اما تا دلت بخواد نق نقو هستی و همیشه باید یه چیزی تو دهنت باشه منم با گول زنک کارتو راه میندازم
لباس های سایز صفر هم بالاخره برات کوچیک شد و رفتیم سراغ سایز یک
بعضی شب ها که حسابی خسته ام با کلی زحمت خوابت میکنم اما همین که کنارت میخوابم میبینم اینجوری هستیبا چشای باز داری همه جا رو مینگری و با خودت بازی میکنی. یعنی اون لحظه از خستگی دلم میخواد خودمو حلق اویز کنماما....
منم میشینم کنارت و باهات بازی میکنم تا خسته بشی و بعد لالا کنی
از یک ماهگی منو میشناختی وقتی باهات حرف میزدم میخندیدی و فقط نسبت به صدای من واکنش نشون میدادی
عادت کردی رو پاهام تکونت بدم تا خواب بری در حال حاضر هم همیجوری خوابی
امیدوارم بعد از چهل روزگیت از اینی هم که هستی بهتر بشی و بزاری من یه دل سیر بخوابماز روز تولدت تا حالا هنوز 4 ساعت پشت سر هم نخوابیدم(مامان خوابالو)