هشت ماهگی
واقعا نمیرسم بیام اینجا
قبل از همه چیز باید رو ز دختر و بهت تبریک بگم،یه چند وقتی نت قطع بود و نتونستم بیام ، بعد از اونم کار های جنابعالی
تاج سر ما حسابی شیطون شدهبعد از پروژه سنگین سرما خوردگی، نوبت رسید به بد غذا شدنت ،قبلا با اشتها غداتو میخوردی اما الان دیگه حاضر نیستی لب به غذا بزنیخوابیدنت هم که قربونش برم ... نگم بهتره
حالا بگم از شیرین کاری هات:
به صورت حرفه ای چهار دست و پا میری، هر جا من برم پشت سر من میایی مگر اینکه بین راه یه چیزی نظرتو جلب کنه و راهتو کج کنیجدیدا هم دست و میگیری به هرچی رسید و بلند میشی ، با همین کارت حسابی ضربه خوردی ،چند باری افتادی زمین
جای این انگشت های کوچیکت همه جا هست : میز عسلی،میز تلویزیون،اینه گاز. اگه روزی صد بار هم تمیز کنم فایده نداره به یه چشم بهم زدن میشه همون قبلی
دس دسی که قبلا یاد گرفته بودی بای بای هم جدیدا یاد گرفتی و بعضا وقتا بای بای میکنی
حرف زدنت منو کشته مادریییکلماتی که میگی: بابابابابابابابا،ماماماماماماما،دددددددددد
شبا موقع خوابیدنت و وقت شیر خوردنت اگه به دادت نرسم اینقدر میگی ماماماماماماماما که دلم میخواد قورتت بدم
علاقه عجیبی به سیم داری، اععم از سیم تلویزیون،سیم انتن،سیم شارژر،سیم adsl،همش در حال پیدا کردنشون و خوردنشونی
چند روز پیش سیم تلویزیون و سیم انتن رو قشنگ زیر میز تلویزیون جاسازی کردم که نتونی بری سمتشون، اما حضرت والا میدونستی کجا بری
خیلی رورویک رو دوست نداری و ترجیح میدی خودت اینور اونور بری
به محض اینکه بخوام برم بیرون و بگم هلیا بای بای من رفتم ، میایی سمتم و میخوای بلند شی (فداتتتتت بشمممممممممممم)