هلیای مامانهلیای مامان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

♥دل نوشته هایی برای دخترم♥

از همه چی....

سلام نانازم امروز میخوام از هرچی که به ذهنم رسید برات بگم بزار اول از ازدواجمون بگم بین کلی خواستگار بابایی رو انتخاب کردم  نه به خاطر تحصیلات نه با خاطر خانواده و نه به خاطر کلی چیز دیگه فقط و فقط به خاطر خودش موضوع دوم: بچه داری بابایی از همون روز اول بچه میخواست اما من نه نه اینکه بچه دوست نداشته باشم نه نه واسه اینکه هنوز بچه بودم درس داشتم و از همه مهم تر اینکه از زایمان میترسیدم بالاخره 2 سال بعد از ازدواج من راضی شدم نی نی داشته باشیم ولی نی نی نخواست پیش ما بمونه و برگشت پیش خدا حالا بزار یه خاطره از اون موقع برات تعریف کنم.... پارسال تابستون وقتی نی نی تو دلم بود و من نمیدونستم با عمه  این...
2 آذر 1391

هفته های اتنظار

سلام دخترم سلام نفسم حال و احوالت چوره عشق مامان؟ بالاخره هفته های انتظارمون تک رقمی شد حالا فقط  هفته مانده این روز ها همش دارم به سال دیگه همین موقع فکر میکنم به وقتی که کنارمی واییییییییییییییی که چقدر شیرینه امروز اخرین روز از هفت ماهگیته عسلم فردا وارد 8 ماهگی میشی از دیشب شکمم وحشتناک شروع به خارش کرده  امشب به بابا گفتم شکمم داره کم کم پاره میشه اینقدر بهم خندید خو مگه دروغ میگم؟؟؟!!! بقیه حرفام باشه تو پست بعدی ...
27 آبان 1391

چند تا عکس

سلام مهر مامان یه سری عکس بود که برات نزاشته بودم (یعنی یادم رفته بود ) حالا برات گزاشتم اول عکس کیک تولد بابا که از طرف تو بوده اینم دسته گلی که براش خریده بودم این یکی هم سوغاتی عزیزت (فک کنم از تهران خریده بود ) ...
25 آبان 1391

اخبار روزانه

  سلام به تک دختر مامان حال و احوالت چطوره گل دختر؟ خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ بزار تند تند خبرا رو بهت بگم تا یادم نرفته (مامان حواس پرت ) اول اینکه پنجشنبه گذشته تخت و کمدت رسیده اما جناب اقای پدر به علت نداشتن وقت هنوز نرفته دنبالشون   دوم اینکه قراره جمعه رنگ کار بیاد اتاقت رو رنگ بزنه سوم اینکه کم کم سفر مامانی اینا داه تموم میشه و دوشنبه اینده بعد از 34 روز میان چهارم اینکه دیشب اولین ترک رو روی شکمم دیدم و کلی خوشحال شدم  (اولین باره از ترک خوردن شکمم احساس رضایت میکنم ) پنجم اینکه بابا داره هر روز بی تاب تر میشه برا دیدنت  هی غر میزنه میگه چقدر روزا دیر میگذره و اخرین خبر اینکه بابا یه نرم افزار ت...
10 آبان 1391

دلهره زایمان

سلام مهر مامان خوبی نفسم؟ حال و روزت چطوره؟ به نظر میاد خوب باشه  اخه شکم منو کج و کوله کردی تو با این ورجه وروجه کردنات خانوم گل من امروز وارد هفته 28 شدی خیلی به اخر راه نمونده اما من ................... از قبل از اینکه حامله بشم همش به فکر زایمان طبیعی بودم (مامان شجاع ) همه از زایمان طبیعی میترسن اما من از سزارین حالا هم این حرف ها به کنار.... این منابع امید اطرافیان خجالتمون داده همه به جای اینکه تشویقم کنم به زایمان طبیعی منو بیشتر میترسونند (فک و فامیله داریم؟؟!! )  تنها کسی که منو تشویق به زایمان طبیعی میکنه مامانیه با اینکه خودش سزارین شده بقیه میگن سزارین بهتره کمتر درد میکشی و از این حرفا.....
4 آبان 1391

تولد بابایی

سلام نفسم دخملی امروز تولد بابایی هستش  بابایی یه سال پیر تر شد کلی براش سورپرایز دارم اول کیک تولدشه که از طرف جنابعالی سفارش دادم  گفتم روش بنویسن " بابایی تولدت مبارک " بعدی کادو تولدشه که یکی از طرف تو یکی هم از طرف خودم از طرف تو میخوام لبخندتو بهش هدیه کنم   اخه دیشب رفته بودم دکتر اونم سونوم کرد فیلمشم بهم داد (ذوق مرگ ) الهی مامان فدات بشه داشتی برام لبخند میزدی   ...
1 آبان 1391

روز های انتظار

سلام نفسمممم بالاخره روز های اتنظارمون 2 رقمی شد حالا فقط   روز مونده تا دیدارمون باورم نمیشه داریم هر روز بهم نزدیکتر میشیم این روزا وقتی تکون میخوری دستمو میزارم رو شکمم تا بیشتر حست کنم و چه حس شیرینیه. تکون خوردن یه فرشته همین الان هم در حال ورجه وروجه کردنی الهی فدات بشممممممم ...
25 مهر 1391

اومدمممممممممم

سلام عخشم بالاخره غر غر های من جواب داد  و اقای پدر امروز لپ تاپ و adsl رو به خونه مامانی منتقل کرد دستش مرسییییییییی خوب خانم خانما مامانی در چه حالیه؟ خوب رشد میکنی؟ جنابعالی الان  هفته داری و  هفته دیکه تو بغل منی عمرم بی صبرانه منتظر اون روز هستم. ...
21 مهر 1391