سلام خانوم طلا حال و حوالت چطوله؟ خوفی مامی؟ جات راحته؟ اذیت که نیستی؟ اوه مادری جونم برات بگه که روزای سخت من داره شروع میشه و منم با این سختی ها میجنگم اره دیگه برای داشتن گل دخترم با همه ی نا ملایمت ها میجنگم چی خیال کردی؟؟ حالا دیگه بزرگ شدی و کل رحم منو اشغال کردی واسه همین به معده ام خیلی فشار میاد وقتی غذا میخورم از بس به معده ام فشار میاد قفسه سینم درد میگیره و تا تو قلبم تیر میکشه دیگه بعد از غذا باید به زحمت نفس بکشم حرارت بدنم هم که از دیروز 3 برابر شده دارم میمیرم امشب داشتم یه کم اذیتت میکردم تو هم همچین خوشگل واسم تکون میخوردی راستی دیشب اولین کتک رو از بابا خوردی اخه میدونی چیه؟ بابایی خوابش خ...